دنیای بدون خشونت
چون خلقت مصوّر گشت، هر ذره خاک در پیچ و خم هستی، به دنبال مرکز و محور حقیقت سرگشته و حیران به عشق پیوست و با جان یافتن ز منبع نور، در قالب انسان به ظهور رسید. این حقیقت، جلوه ای از جمال یار بود که ظهور معرفت را در زیباترین تصویر آفرینش، به حقیقتی جاوید پیوند زد. در این هستی بی کران ذرات خاک، سرگشته و مست یار، عاشقانه غرق نور همبستر زمین خاکی گشتند تا زین وصل و هجر، چهره نوینی از آفرینش را مزین به لطف و رحمت یار نمایند.
هر ذره بی نشان چو فریاد نمود
مستانه ز خود برید، بیداد نمود
در حبس اگر فسرد روزی ز هوس
با عشق تو این زمانه آزاد نمود
امروز، جدایی این ذرات از وصل، حکایت غریبی است که حیات بشر را درگیر خطایی جبران ناپذیر ساخته و امید داشتن دنیایی بدون خشونت را فریاد می زند، دنیایی که دیگر در آن، انسانیت پایمال حکم و رأی ابلهان قرار نمی گیرد. محفلی از انس و محبت که وحدت و شور را به ارمغان می آورد، جایی که درک ارزش جان، حقیقت نخستین خلقت را آشکار می سازد و بخشش جای انتقام می نشیند تا انسان بودن خوی حیوانیت را از بین برده و عشق را به ذرات بی جان خاک هدیه کند تا در نهایت ، خلقت نوینی از انسان به بستر ظهور رسد.
زمانی که حقیقت در اجزاء وجود، نشانه های معرفت را آشکار نماید، ما شاهد دنیای بدون خشونت خواهیم بود، دنیایی که در آن جنسیت دیگر یک نماد، رمز برتری و ارزش جاهلانه نیست. در چنین دنیایی، هر ذره خاک جان یافته عشقی عظیم است و این قالب تن، دیگر نماد برتری نخواهد بود. زن و مرد یک نشانه برای یافتن حقیقت زندگی و عشق ورزی خواهند بود نه یک نماد برای خشونت، تعصب و پا نهادن بر ارزش های انسانی. متأسفانه در دنیای امروز، برخی از جوامع زن را مورد خشونت بی رحمانه قرار می دهند. این حرکت، در واقع نابودی اصل انسانیت و ارزش های نابی است که از ابتدا ی خلقت، در وجود انسان نهادینه گشته و امروز در دام جهل نابود گردیده است.
هر مرد و زنی نماد خورشید بُوَد
خورشید زمانه غرق امید بُوَد
گر دور شود ز نور، تاریک و غمین
در عالم بی نشانه تبعید بُوَد
زمانی که جوهر وجود انسان ها نادیده گرفته نشود و رنگ، نژاد، زبان و اعتقاد سبب گسستگی این مجموعه حیرت انگیز نگردد، در دنیای بدون خشونت دیگر شاهد برتری ملتی بر ملت دیگر نخواهیم بود؛ زیرا آنچه به واقع اهمیت خواهد یافت، نوع انسانی و ارزش نهادن به حیات اوست نه ملیت و قوم که سبب جهل و خشونت می گردد. در چنین دنیایی، دیگر هیچ انسانی قربانی این تفکر خام نخواهد شد و حقیقت در جلوه زیبایی از انسانیت به ظهور خواهد رسید.
امروز شاهد جوامعی هستیم که از حالت اجتماع انسانی خارج شده اند و در قالب جنگلی از قدرت، به یکدیگر چنگ و دندان نشان می دهند تا خواسته هایشان را به کرسی بنشانند. در چنین جمع ناموزونی، خون ها ریخته خواهد شد و آن دنیای بدون خشونت و مملو از مهری که دنبالش هستیم، با برتری یافتن ملل قوی بر ضعیف به فراموشی سپرده خواهد شد. در این حالت، نشانه های انسانیت جای خود را به حیوانیت داده و شکوه بشریت در حجم غریبی از توهمات ملی نابود خواهد شد.
انسان چو نباشی از حقیقت دوری
در جنگل قدرتی، چنین مهجوری
نامت نَبُوَد ز این حقارت، انسان
تاریک نموده جان، به دوراز نوری
گاه نقاب به ظاهر زیبایی، زشتی حیوانیت را پنهان می سازد. امروز شاهد سیاستمداران دین نمایی هستیم که بهر خواسته های سیاسی و به کرسی نشاندن عقاید افراطی خویش، از تعصب و خشونت استفاده می کنند. در چنین اوضاعی، دنیای بدون خشونت جای خود را به جنگ و خونریزی می بخشد. تصویر زیبایی که باید از انسانیت منعکس گردد، در قالب یک توهم دینی نابود می گردد و عکسی در هم و برهم از یک نماد دروغین به ظهور خواهد رسید.
گاه شاهد جنون ملی و افراط در ملیت پرستی هستیم، آنجا که وطن به طرز عمیقی هدف قرار می گیرد و دنیای آرام و عاشقانه انسان ها را تحت تأثیر تعصبی بی جا نابود می سازد. دنیای بدون خشونت، امروز درگیر این تفکر خطا گونه به سرزمینی از خاک و خون مبدل گشته، آنجا که هر انسانی نگاهش به آب و خاک بیش از نوع انسان بودن است، پس بهر خاکش خون می ریزد و حاضر به قتل انسان هایی می شود که در واقع همنوع او هستند، همان ذراتی که در ازل متحد و عاشقانه در مسیر نور در حرکت بودند و امروز در مقابل یکدیگر، چنگ و دندان نشان می دهند.
از بهر وطن دگر مریز اینجا خون
انسانیت اینچنین نماید مجنون
گر ارزش جان دیگران دانستی
هر گز نشوی ز تَلّ خاکی افسون
غرور سیاستمداران با اهداف خود خواهانه و غیر انسانی، دنیای بدون خشونت را امروز تحت تأثیر این افکار افراطی، درگیر جنگ و خونریزی نموده است. بهر هر اندیشه خام و تعصب بی جا، خونی ریخته می شود، انسانی قربانی می گردد تا غرور این دولتمردان به ظاهر آگاه، همچنان پا بر جا بماند. این همان دنیای غریبی است که امروز اندیشه های ناب را درگیر اندوهی بزرگ ساخته و تندیسی از قدرت را به نمایش گذارده است تا آنجا که حقیقت بارها، قربانی این جهل و قدرت طلبی گشته و باز هم این داستان غریب تکرار می شود تا هر نشانه ای که می تواند تصویر حقیقی انسان را آشکار نماید، در حجم غریب این تعصبات نابجا چون آئینه ای شکسته فنا شود.
ما ذره بودیم، ذراتی مست که از نور خورشید خالق جان یافتیم. آنچه در وجود این ذرات موج می زند، حقیقتی ناب از حضور معشوقی بی همتاست اما گاه این حقیقت در درون ذرات سرگردان پنهان می شود و هر ذره عاشقانه، خواسته یا نا خواسته مجذوب این حقیقت می گردد، اما امروز این عشق ازلی با نگاه جاهلانه دین نمایان، نادیده گرفته شده است تا آنجا که دنیای بدون خشونت را با تنش دینی و جنگ و خون ریزی نا آرام ساخته. دین نمایان به ظاهر به حکم دین، جنایاتی می نمایند که در آن همنوع تحت تأثیر خشونتی دینی کشته می شود و جنگ جای صلح قد علم می کند تا دین دروغین چون نمادی از قدرت ، هدف بخش این جنایتکاران قرار گیرد.
خون ریزی و این جنایت از جهل بُوَد
هر ذره بی نشان ز خود فصل بُوَد
گر فرش زمین ز خون شود نقش و نگار
حیوان شدن از چنین رهی سهل بُوَد
جامعه باید محفل انس و الفتی دیرین باشد، جایی که هر انسان تنها به دلیل انسان بودنش، مورد ارزش و احترام قرار گیرد نه دین، زبان، فکر و… که امروز تصویر حقیقی انسان را تحت الشعاع قرار داده اند. دنیای بدون خشونت، دنیای مملو از آزادی و عدالتی است که در آن اندیشه ها آزاد، بیان ها روشن و عقاید سرشار از حقیقت بوده و دیگر خونی بهر اختلافات عقیدتی، بر زمین ریخته نمی شود و به هر انسانی به حکم انسان بودنش، اجازه اظهار نظر و بیان عقاید داده می شود. این همان دنیای ایده آلی است که باید مأمن عاشقان واقعی قرارگیرد تا بهر همان عشق ازلی، دنیایی از آزادی، عدالت و صلح را به ارمغان بیاورد.
چون ذره خاک سوی وحدت پیوست
فواره هر سیاست اینجا شد پست
هر قدرت دون چو گشت نابود از عشق
آزادی و صلح با عدالت شد هست
در دنیای بدون خشونت که رؤیای هر انسان اندیشمند و آزادی خواه است، دیگر خونی بهر احقاق حق ریخته نمی شود و انسانی به بند کشیده نخواهد شد. در چنین دنیایی، تصویر واقعی انسانیت در آب زلال معرفت منعکس می گردد. آئینه دلها محو چنین تصویر روشنی، جز حق و عدالت نخواهد جست. چشم ها متمایل به زیبایی ها بوده و زبان ها تنها به حق گویی آراسته خواهند شد. افکار در بند توهمات و تصورات پوچ و بی اساس نخواهند بود و حقیقت انسانیت، در بستری از معرفت به ظهور خواهد رسید.
بگذار که از زمانه فریاد کنم
فریاد ز ظلم غرق این باد کنم
هرچند که گوش جان بُوَد کر ز ستم
من پای ز بند نفس آزاد کنم
در دنیای بدون خشونت، هیچ انسانی بهر هوسرانی پا بر شرف خود نمی گذارد. قلب ها تنها در مسیر وحدتی بی نظیر، چون حلقه های زنجیر به هم متصل خواهند شد. در چنین زنجیر محکم و پیوند استواری، دیگر جایی بهر نامردی نیست. دیده ها پاک و دلها گرم عشقی ناب خواهد بود.
دیگر کودکی مورد آزار و اذیت قرار نخواهد گرفت. لطافت ها پایمال نخواهند شد و حقیقت همانطورکه در ابتدای خلقت، درتصویری از انسانیت به ظهور رسید، همچنان در تصاویر زیبا و نقش های رنگارنگ به جلوه گری خواهد پرداخت تا بشر نام انسانیت را فریاد زند.
عشق، تصویر همان حقیقت زیبایی است که لحظه خلقت، خاک وجود آدمی را متحول ساخت. امروز باید این عشق پاک، زینت بخش اجتماع انسان ها باشد. در دنیای بدون خشونت، دیگر هیچ زنی در اسارت نفس افسارگسیخته، گرفتار هوسرانی نخواهد شد.
معرفت و حقیقتی که از ابتدا در وجود انسان حضور داشته، در قالب امنیت به ظهور خواهد رسید. اگر انسان امروز نگاهش به همنوع دور از جنسیت، هوس و نفس بدفرجام باشد، تجاوز در جوامع بشری کمرنگ می گردد و الفت و دوستی و پیوند خالصانه انسان ها، زینت بخش دنیای بدون خشونت خواهد بود که رنگ حقیقت را بر پیکره هستی به یادگار می گذارد.
زن بوده گلی ز باغ بستان خدا
گر پا بنهی به روی گل بوده جفا
خورشید بُوَد چو مرد در عالم جان
پژمرده کند ز شدتش گل، ز خطا
اگر انسان امروز به حقیقت وجود خویش پی ببرد، دیگر غارت و چپاول همنوعان، زمینه قدرت طلبی و حرص نخواهد بود. رنگ واقعی انسانیت به چهره ها خواهد نشست و گرد و غبار قدرت از پیکره جوامع بشری دور خواهد شد.
در دنیای بدون خشونت، دیگر جایی بهر این قدرت نمایی نخواهد بود. آن تصویر واقعی و جلوه ای که در برگیرنده واقعیت حضور انسان به عنوان یک ذره در کلیتی محو شده به نام خالق بوده، در چنین جامعه ای هر رنگ و تصویر غریب را از بین می برد و جذبه عشق را عامل پیوند قلب ها می سازد.
در دنیای بدون خشونت، حقیقت انسان بودن در آئینه ای از صلح و صفا منعکس می شود. اندیشه های ایده آل به کمال می رسند و هر انسانی غرق عشق و محبت، متمایل به فضائل اخلاقی خواهد بود، پس جرم و جنایت کمرنگ می گردد وزندان ها از مجرمین و خطا کارانی که کورکورانه پیرو باطل بوده اند، خالی خواهد شد.
حقیقت جای مجاز خواهد نشست و سکوت غافلانه به فریادی توأم با عشق مبدل می شود. این همان دنیای روشنی است که چهره حقیقی انسانیت را جلوه گر می سازد.
ازجام شراب عشق سر مست شویم
در صلح و صفای عاشقی، مست شویم
فرزانه عالمی پر از شور و شریم
چون ذره عشق، غرق جان هست شویم
راز رسیدن به دنیای بدون خشونت، بالا رفتن سطح تفکر و تمدن بشری است، آنجا که مغزها درگیر تصورات واهی و انگیزه های فانی نباشند و شفاف دور از خطا، حقیقت انسان بودن را ادراک نمایند. در چنین حالتی، هر انسانی طالب رعایت حق همنوعان خویش بوده و با مدارا و پرهیز از خشونت، به شخصیت هر انسانی احترام خواهد گذاشت، پس هر فرد چون آئینه ای پاک، در برابر آئینه های دیگر قرار می گیرد تا تصویر روشنی از خود را در وجود همنوع خویش نظاره کند، بنابراین هر انسانی طالب زیبایی، محبت، فداکاری و گذشت خواهد بود. به امید رسیدن به چنین دنیای زیبایی.
مجنون تو بوده غرق لیلای زمین
با صورت لیلی ات چنین محو یقین
اندیشه ما بُوَد ز عشقت پرِ نور
هم عاشق وهم ز شوق، معشوق همین
(ملیحه هدایتی)